جدول جو
جدول جو

معنی دست نخورده - جستجوی لغت در جدول جو

دست نخورده
(دَ نَ خوَرْ / خُرْ دَ / دِ)
سالم. چنانکه نهاده باشند، بکر. دوشیزه. به مهر
لغت نامه دهخدا
دست نخورده
سالم، دوشیزه
تصویری از دست نخورده
تصویر دست نخورده
فرهنگ لغت هوشیار
دست نخورده
بکر، سالم، سربمهر
متضاد: مخدوش
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دست نخورده
لم يمسها
تصویری از دست نخورده
تصویر دست نخورده
دیکشنری فارسی به عربی
دست نخورده
Pristine, Unspoiled
تصویری از دست نخورده
تصویر دست نخورده
دیکشنری فارسی به انگلیسی
دست نخورده
pristine, intact
تصویری از دست نخورده
تصویر دست نخورده
دیکشنری فارسی به فرانسوی
دست نخورده
pristino, no estropeado
تصویری از دست نخورده
تصویر دست نخورده
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
دست نخورده
нетронутый
تصویری از دست نخورده
تصویر دست نخورده
دیکشنری فارسی به روسی
دست نخورده
unberührt, unverdorben
تصویری از دست نخورده
تصویر دست نخورده
دیکشنری فارسی به آلمانی
دست نخورده
незайманий , незіпсований
تصویری از دست نخورده
تصویر دست نخورده
دیکشنری فارسی به اوکراینی
دست نخورده
dziewiczy, nieskazitelny
تصویری از دست نخورده
تصویر دست نخورده
دیکشنری فارسی به لهستانی
دست نخورده
崭新的 , 未损坏的
تصویری از دست نخورده
تصویر دست نخورده
دیکشنری فارسی به چینی
دست نخورده
pristino, não estragado
تصویری از دست نخورده
تصویر دست نخورده
دیکشنری فارسی به پرتغالی
دست نخورده
incontaminato, intatto
تصویری از دست نخورده
تصویر دست نخورده
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
دست نخورده
دست نخورده، غیر قابل لمس
دیکشنری اردو به فارسی
دست نخورده
بے داغ , دست نخورده
تصویری از دست نخورده
تصویر دست نخورده
دیکشنری فارسی به اردو
دست نخورده
অক্ষত , অপরিবর্তিত
تصویری از دست نخورده
تصویر دست نخورده
دیکشنری فارسی به بنگالی
دست نخورده
safi, isiyoharibika
تصویری از دست نخورده
تصویر دست نخورده
دیکشنری فارسی به سواحیلی
دست نخورده
bakir, bozulmamış
تصویری از دست نخورده
تصویر دست نخورده
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
دست نخورده
手つかずの , 壊れていない
تصویری از دست نخورده
تصویر دست نخورده
دیکشنری فارسی به ژاپنی
دست نخورده
בתולי , לא פגום
تصویری از دست نخورده
تصویر دست نخورده
دیکشنری فارسی به عبری
دست نخورده
अविनाशी , अपरिवर्तित
تصویری از دست نخورده
تصویر دست نخورده
دیکشنری فارسی به هندی
دست نخورده
murni, tidak rusak
تصویری از دست نخورده
تصویر دست نخورده
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
دست نخورده
บริสุทธิ์ , ไม่เสียหาย
تصویری از دست نخورده
تصویر دست نخورده
دیکشنری فارسی به تایلندی
دست نخورده
ongerept, onbeschadigd
تصویری از دست نخورده
تصویر دست نخورده
دیکشنری فارسی به هلندی
دست نخورده
손대지 않은 , 훼손되지 않은
تصویری از دست نخورده
تصویر دست نخورده
دیکشنری فارسی به کره ای

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دَ کَ دَ / دِ)
دست نخورده. بکر. دوشیزه. به مهر:
دست ناکرده چندگونه کنیز
خلخی دارد و خطائی نیز.
نظامی.
دست ناکرده دلستانی چند
بکر چون روی غنچه زیر پرند.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(دَ نَ خوَرْ / خُرْ دَ / دِ)
حالت و چگونگی دست نخورده. سلامت، بکری
لغت نامه دهخدا
(دَ پَرْ وَ دَ / دِ)
دست پرور. دست پرورد. تربیت شده به دست دیگری. مربا: دست پروردۀفلان کس بودن، صنیع فلان بودن. تربیت شدۀ فلان بودن
لغت نامه دهخدا
(دَ خوَرْ/ خُوْ دَ / دِ)
کالای مستعمل. تباه شده. (آنندراج). فرسوده. لمس شده. دست فرسوده:
ترا ز سیلی استاد رخ فسرده شود
متاع از نظر افتد چو دست خورده شود.
اشرف (از آنندراج).
مده بدست طبیبان عنان نبض حیات
متاع عافیت خویش دست خورده مکن.
تأثیر (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دست پرورده
تصویر دست پرورده
دست پرور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دست خورده
تصویر دست خورده
فرسوده، کالای مستعمل، لمس شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دست ناخورده
تصویر دست ناخورده
دست نخورده بکر سربمهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دست نخوردگی
تصویر دست نخوردگی
بکارت
فرهنگ واژه فارسی سره
مخدوش
متضاد: سالم
فرهنگ واژه مترادف متضاد